مهرخ غفاری مهر – ونکوور
جودیت کلر تامپسون (Judith Clare Thompson)، نمایشنامهنویس، کارگردان، فیلمنامهنویس، بازیگر تئاتر، و استاد دانشکدهٔ زبان انگلیسی و مطالعات نمایشی دانشگاه گوئلف (University of Guelph) در انتاریوِ کاناداست. او از سال ۲۰۱۳ در این دانشگاه، نمایشنامهنویسی، بازیگری و خلاقیت هنری تدریس میکند. تامپسون که در ۲۰ سپتامبر ۱۹۵۴ به دنیا آمده، و اولین کتابش را در سال ۱۹۸۰ نوشته و منتشر کرده است. وی دو بار جایزهٔ فرماندار کل (Governor General) را به خود اختصاص داده و در طول زمان تعداد زیادی جوایز دیگر نیز دریافت کرده است. بسیاری از آثار وی مورد بررسی و تحلیل منتقدان برجستهٔ کانادایی قرار گرفتهاند و بعضی از کتابهایش منبع درسی برای آموزش انگلیسی و نمایشنامهنویسیاند. وی از دانشگاه تورنلو (Thorneloe University) و دانشگاه کوئینز (Queen’s University) در انتاریو دکترای افتخاری دریافت کرده است.
تا کنون دو کتاب تامپسون به نامهای اینوک آردن در خانهٔ امید (Enoch Arden in the Hope Shelter) و قصرالنهایه کاخ وحشت عراق (Palace of the End) توسط گلرخ رضائیان به فارسی ترجمه و در سال ۱۳۹۵ بهوسیلهٔ انتشارات شهر هنر منتشر شده است. در این مجال به بررسی کتاب اینوک آردن میپردازیم.
اینوک آردن شعری عاشقانه-حماسی اثر آلفرد لرد تنیسون شاعر انگلیسی قرن نوزدهم است. ریچارد اشتراوس آهنگساز آلمانی قرن بیستم برای این شعر آهنگی ساخت و آن را بهصورت ملودرامی (ترکیب موسیقی و گفتار) زیبا اجرا کرد و با این قطعه به شهرت رسید. جودیت تامپسون با همکاری کارگردانی بهنام ماریا لامونت Maria Lamont، با برداشتی کاملاً آزاد از اینوک آردنِ اشتراوس، گونهای مدرن از این ملودرام ساخت و آن را به اجرا درآورد. ماریا از جودیت درخواست کرد به این پروژه که برای دو سال از کمکهزینهٔ دولتی برخوردار بود، بپیوندد. حاصل این کار پژوهشی، نمایش اینوک آردن بود. نمایشنامهٔ اینوک آردن تلاشی است برای استفاده از موسیقی، جایی که زبان، برای بیان نیازهای بشری کم میآورد. تامپسون بهشیوهای کاملاً مدرن، از داستان اینوک و آنی Annie در شعر-قصهٔ تنیسون استفاده میکند و مسائل روز انسان نوین را بیان میکند. علاوه بر مسئلهٔ زبان، نویسنده در این کتاب، به مشکلات عمیق اجتماعی مثل بیماریهای روانی، اعتیاد و فقر نیز میپردازد.
ریچارد اشتراوس که تلاش میکرد کاری جدید عرضه کند، از شعر تنیسون استفاده کرد و با موسیقی خود ثابت کرد که موسیقی میتواند بین انسانها ارتباط برقرار کند حتی هنگامی که آنان نمیتوانند به یک زبان صحبت کنند. آنجا که زبان خاموش میشود، موسیقی دست انسانها را میگیرد و آنان را به دنیای یکدیگر میبرد و یا حتی شاید برایشان دنیایی دیگر، دنیایی سوم، دنیایی مشترک میسازد. اشتراوس در سال ۱۸۹۷ ملودرام اینوک آردن را بر اساس شعر تنیسون ساخت. سالها بعد در ۱۹۰۵ اپرای سالومه (Salome) را بر اساس نمایشی از اسکار وایلد ساخت و اجرا کرد و با آن شهرت خود را در ترکیب موسیقی و شعر تا ابد تضمین کرد. جودیت تامپسون اما، در برداشتی که از اینوک آردن ارائه داده، جهانی دیگر به این شعر داده و علاوه بر موسیقی ریچارد اشتراوس از بداههنوازی شخصیت داستان، موسیقی یوهان اشتراوس، موتزارت، و آهنگی دیگر از ریچارد اشتراوس نیز استفاده کرده است. تامپسون در این نمایش، خود را محدود به استفاده از موسیقی ریچارد اشتراوس نکرده است.
کار مهمتر تامپسون، ساختن دو شخصیت جابر (Jabber) و سییل (Ceil) است که مثلاً برابر نهاد قرن بیست و یکمی دو شخصیت قرن نوزدهمی شعر تنیسون هستند. اینوک آردنِ تنیسون، ماهیگیری است که بهدلیل مشکلات مالی به تجارت دریایی میرود، کشتیاش دچار حادثهٔ دریایی میشود. بعد از ده سال زندانیشدن در یک جزیره، سرانجام به خانه برمیگردد. متوجه میشود که همسرش انی، که تصور میکرده اینوک مرده، دوباره ازدواج کرده و زندگی شادی با همسر جدید و فرزندش دارد. اینوک که عاشق انی بوده، بدون اینکه اجازه بدهد او از برگشت شوهر سابقش چیزی بداند از آنها برای همیشه دور میشود. شخصیتهای داستان تامپسون اما، جابر و سییل، هر دو دچار بیماری روانیاند و در آسایشگاهی در محلهٔ پارکدیل (Parkdale) تورنتو بهسر میبرند. سییل کاتاتونیک (catatonic) است. بیماریای که بهسبب آن، فرد در سکون و سکوتهای طولانی فرو میرود. جابر بیشازحد حرف میزند و بهشدت برانگیخته است. او امید دارد که بتواند در مسابقهٔ موسیقی که در پیش است، برنده شود و این کار تنها با وجود سییل میسر است. تامپسون این دو شخصیت را پرداخته و با استفاده از واقعیت زندگی افرادی که دچار اعتیاد و بیماری روانیاند، بیقراریهای آنها را در خطوط شعر تنیسون درهم بافته و از رفتوبرگشتهای میان شعر، متن نمایش خودش و موسیقی، به بیانی تازه از قصهای کهن رسیده است. قصهٔ دردناک زندگی، عشق، جدایی و ناکامی. در صفحهٔ ۲۴، جایی در شروع نمایش، تامپسون از نقطهٔ آغاز شعر تنیسون استفاده کرده و میگوید:
خطوط بلند صخره شکسته است
و برجای گذاشته شکافی را
در این شکاف کف است و ماسههای زرد
ناگفته نماند که ترجمهٔ زیبای این اثر از انگلیسی به فارسی، هم در درک شعر تنیسون و هم در همراهشدن خواننده با قهرمانهای داستان و با نمایشنامهنویس بسیار کارآمد است. آنجا که نیاز به زبان شاعرانه است، خانم گلرخ رضائیان، بهشیوایی همراه تنیسون و تامپسون قدم برداشته است، و آنجا که زبان محاوره مثلاً میان دو بیمار روانی ضروری است، زبان ترجمه باز هم بهخوبی این تفاوتها را نشان میدهد.
ماریا لامونت در پیشگفتار کتاب اینوک آردن در صفحهٔ ۱۳ در مورد هنر تامپسون در طرح مسائل و مشکلات اجتماعی میگوید:
نوشتههای جودیت تامپسون سرشار از عشق او به عدالت و وجدان اجتماعی اوست. همه شخصیتهای او تلاش میکنند عمیقترین احساساتشان به گوش برسد و درک و مشاهده شود. اکثر آنها خود را در معرض بیعدالتیهای بزرگ قرار میدهند تا حرف خود را به کرسی بنشانند. …مثل میکلآنژی در ادبیات، تامپسون ذرهذره اضافات را میتراشد تا آنچه را در عمق تخیلش بوده، بهتصویر بکشد.
تلاش جابر برای رفتن، یافتن، آزمودن و آنگاه آرمیدن، هم بازتاب تلاش اینوک آردن است و هم آیینهٔ سفر دور و دراز و تجربی جودیت تامپسون به اعماق مشکلات و بیماریهای اجتماع؛ تلاشی است برای دریافت و درک بیعدالتیها و یافتن پاسخی برای رفع آنها؛ و در پی ایجاد توازن و تعادلی است در خور شأن انسان امروز که ماییم. اینوک در انتظار کشتی نجات بود و جابر مشتاق بهحرکتدرآوردن سییل و تامپسون، قرن نوزدهم (آلفرد لرد تنیسون) و بیستم (ریچارد اشتراوس) و بیست و یکم را بههم میبافد تا از آن سرودی شاعرانه بسازد:
اینوک به چشم ایشان نامعلوم و گنگ
مثل یک تصویر یا رؤیا بود،
کمرنگ مثل شکلی که هنگام سحر
در انتهای کوچه میبینی
و نمیدانی به کجا میرود
برای آنی
چشمان خاکستری درشت و صورت سرمازدهاش
همیشه با او بود. آن آتش ساکن و مقدس
تا آخرین نفس در او افروخته بود. ص ۴۹
بازنویسی ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۱